دنگ...، دنگ...
ساعت گیج زمان در شب عمر
میزند پی در پی زنگ.
زهر این فکرکه این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من.
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است.
لیک چون باید این دم گذرد،
پس اگر می گریم
گریه ام بی ثمر است.
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است.
***
دنگ...، دنگ...
لحظه ها می گذرد.
آنچه بگذشت، نمی آید باز.
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است.
تند برمی خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد، آویزم،
آنچه می ماند از این جهد به جای:
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پیکر او می ماند:
نقش انگشتانم.
***
دنگ...
فرصتی از کف رفت.
قصه ای گشت تمام.
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام،
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر،
وا رهاینده از اندیشه من رشته حال
وز رهی دور و دراز
داده پیوند با فکر زوال.
***
پرده ای می گذرد،
پرده ای می آید:
می رود نقش پی نقش دگر،
رنگ می لغزد بر رنگ.
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی
زنگ:
دنگ ......... دنگ
!!!!
سلام خوبی . من بی معرفت نیستم چند دفعه هم اومدم اینجا . خوب خوبی داداشی . خیلی زیبا بود . ایدز رو خوندی قسمت دوم فردا آپدیت می شه . دوسم داشتی بیا . قول می دم بازم بهت سر بزنم . تولد امام رضا هم مبارک . داداشی تو سهیل
سلام ابوذر جان
بابا من اگه بتونم بیام شبکه حتماً به بلاگ تو سر میزنم.ولی این چند وقت به خاطر عروسی خواهرم سرم شلوغ بود. شرمنده.در ضمن شعر خیلی قشنگی بود.فعلاً.
جالب بود موفق وشاد باشید
احوال آقا ابوذر
آقا ما همیشه دعا گوی شما هستیم ...
شعر قشنگی بود ...
شاد باشی
قسمت دوم ایدز آپدیت شد بد نیست بخونیش کامل کننده قسمت اوله مرسی
سلام دوست عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشد
. مرسی بهم سر زدی خوشحالم کردی . موفق باشی.
salam
.bebakhshid natoonestam sar bezanam.sorry.mamnoon ke sar zadi.
bye!!! areiana
سلام
قشنگ بود
ولی فکر کنم اگه کوتاه تر می نوشتی زیباتر می شد
موفق باشی