سلام
امروز یعنی امشب بعد از ۲-۳ هفته کار مداوم توی سایت دانشگاه آخرش تونستم کار تحقیقهام رو تموم کنم.
این استادهای خدا بگم چیکارشون کنه که دست بر دار نیستند. هر کدومشون یه سازی می زنند.
خدایا برسون یه لپ تاپ تا توی خونه بتونم کارهام رو انجام بدم و اینقدر منت سایت رو با اون کامپوترهاشون رو نکشم.
همگی بگید آمیییییییییییییییییییین!!!
راستی همین چند دقیقه پیش اینجا یه دعوای اساسی بود. یه یارو پسره پشت کامپیوتر نشسته بود و مثل اینکه نوبت یه دختری رو گرفته بود. اصلا حاضر نبود از سر جاش بلند بشه . دیگه کارشون به دعوا کشید و مسئولین سایت اومدند بردندشون.
یا علی مدد

روز دانشجو مبارک
 
باد!!!

سلام دوستان
ببخشید که خیلی طولش دادم و نیومدم! (شرمنده)

اول بگذارید یه شعر براتون بنویسم!!!

- باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.
- مرغانی می خواندند . نیلوفر وا می شد.
- کوزه تر بشکستم،
                           در بستم،
                                     و در ایوان به تماشای تو بنشستم.

خیلی دلم براتون تنگ شده بود.
چرا یه خبری از خودتون نمی دید؟؟؟

دوباره هم  شعر:
روزگاریست که سودازده روی تو ام                   خوابگه نیست مگر خاک سر کوی تو ام
بدو چشم تو که شوریده تر از بخت منست        که بروی تو من آشفته تر از موی تو ام

امروز بعد از ظهر رفتم فیلم خوابگاه دختران.
فیلم خوبی بود. یعنی مثل باقی دیگه فیلمهای ایرانی نبود. یه جورایی یه کار جدیدی بود. اگه وقت کردید حتما ببینیدش.

دوباره هم یه تیکه عاشقانه:
-چگونه این وصل را باور کنم؟
- به قدر هزاران قرن منتظر ماندم
- اینک که بعد از تمامی شبهای انتظار چشم به تو دوخته ام بدان که من،
                  - تنها به تمنای یک نگاه آمده ام.

امروز صبح امتحان داشتم. خیلی خیلی خفن بود. جای شما خالی بود. ( که یه جورایی تقلب بهم بدید!!!!) باید منتظر جوابش باشم. نمی دونم چی میشه.

من دقیقا نمی دونم بعد از اینهمه مدت چی باید بگم. اما یه سری شعر خفنو می خوام براتون اینجا بنویسم:

جز خم ابروی دلبر ، هیچ محرابی ندارم            جز غم هجران رویش من تب و تابی ندارم
گفتم اندر خواب بینم چهره چون آفتابش        حسرت این خواب در دل ماند، چون خوابی ندارم

جواب شعر فوق:
گر به مسجد بروم، ابروی تو محراب منست         ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم

شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب             ولی ز فکر تو خواب آیدم؟ خیالست این

یا علی مدد !
یعنی شعرهام ته کشیدند.
تا یه وقت آزاد دیگه خدا نگهدار

نان ایرانی آن روزها که مدرسه می رفتیم،‌ هر شب مشق می نوشتیم ( بابا نان داد) . اما نمی دانستیم نانی را که شبها پدرمان به خانه می آورد تولید کشور خودمان نیست. بزرگتر که شدیم فهمیدیم که گندم سلاح استراژیکی است دست ابرقدرتها. سلاح سبزی که بردش از بمب اتمی بیشتر است. گندم همان سلاحی است که در جنگ سرد، روسها نداشتند ولی آمریکائیها داشتند. امسال پس از چهل و پنج سال در تولید گندم خود کفا شده ایم . خودکفایی در تولید گندم اگر از غنی سازی اورانیوم بیشتر نباشد، کمتر نیست. باید دست مریزاد بلندی گفت به همه دست اندرکاران گندم از سیاست گذاران بخش کشاورزی گرفته تا آن کشاورزی که در سرما و گرما سرگرم تولید گندم است. امروز روز بزرگی است در تاریخ معاصر ما چون دیگر نفت نمی فروشیم تا گندم وارد کنیم. امروز که بر سر سفره نشستیم دیدیم نانمان بوی نفت نمی دهد. نامن امروز مان مزه و بوی دیگری داشت. نان امروزمان بوی آزادی می داد چون دسترنج کشاورز خودمان بود. حالا بچه من و تو می تواند مشق بنویسد: ( بابا نان ایرانی) داد. شمس آل احمد ۸۳/۸/۲۶

سلام ببخشید که یه مدت آپدیت نکردم.
خیلی زود میام و یه خبرایی بهتون میدم.
مرسی از این چند نفری که سر زدند و احوال پرسی کردند.
خیلی زود باهاتون تماس  می گیرم .
فعلا بای