- لحظه دیدار نزدیک است.
- باز من دیوانه ام، مستم.
- باز می لرزد دلم، دستم.
- باز گویی در جهان دیگری هستم.
- آی، به غفلت نخراشی گونه ام را، تیغ!
- آی، نپریشی صفای زلفکم را، دست!
- و آبرویم را نیریزی، دل!
- ای نخورده است -
- لحظه دیدار نزدیک است!!!
درویش
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1383 ساعت 08:36 ق.ظ
من عاشقه این شعرم
یه خاطره ی قشنگ ازش دارم
سلام این خواننده های پایینی همش رو من دوست دارم در اولین فرست ادت میکنم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم...خودغلط بودآن چه میپنداشتیم
سلام رفیق نیمه راه...
میخواستم حالتو بپرسم مرد
سلام
دلم خیلی واسه بلاگت تنگ شده بود.به من سر بزن.