نگه دگر بسوی من چه می کنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریبها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آنشب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو.......برو.......بسوی او، مرا چه غم؟ تو آفتابی.......او زمین......من آسمان بر او بتاب زآنکه من نشسته ام به ناز روی شانه ستارگان........
درویش
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1383 ساعت 04:34 ب.ظ
سلام
یه لوگو برات ساختم
به ایمیلت فرستادم ... ببین چطوره؟
راستی لینک منو عوض کن ... از پشت نقاب رو میگم /
موفق باشی
ممنون که این صفحه رو با شعر فروغ مزین کردی.